♥عاشقانــه♥سلطان غـ ـــم♥

آخرین سنگر سکوته! خیلی حرفا گفتنی نیست!

 

تو دوباره آمدی با یک دنیا اشتباه و هزاران راز نگفته و

من دوباره بخشیدمت.                                              

غافل از این که این بار آمده ای که همه چیز را تمام کنی.

وقتی در حال رفتنی...تو را نگاه می کنم و به این فکر می کنم...این را چگونه ببخشم؟!


نوشته شده در یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,ساعت 15:38 توسط نســــــــــیم| |

 

 

باور ندارم امشب آسمان بی ستاره باشد،ماه خواب باشد و دلم گرفته باشد باور ندارم لحظه تنهایی را ، صدای ناله مرغ اسیر را ، سکوت لحظه های بی کسی را!

باور ندارم در این لحظه بی تو باشم ، تو رفته باشی و من دلشکسته باشم!

باور ندارم یک ثانیه بی تو بودن را ، باور ندارم یک لحظه دور از تو بودن را !

نه عزیزم باور ندارم که برایم در نامه ات نوشتی خدانگهدار !   

اگر بخواهم باور کنم بی تو بودن را ، باور کن نمیخواهم این زندگی را!

باور ندارم باغچه زندگی بدون گل باشد ، باران نباریده و آن گل پژمرده باشد!

زندگی معنای بی تو بودن را اینگونه برایم معنا کرد که خیلی تلخ است تنهایی!

من نیز زندگی را برای تو اینگونه معنا میکنم که بدون تو هرگز!

باور ندارم طلوعی را ببینم که تو در آن نباشی ، باور ندارم غروبی بیاید و من بی تو باشم!

از طلوع تا غروب این زندگی ، و از غروب تا طلوع آن میخواهم با تو باشم

 

 

نوشته شده در یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,ساعت 14:10 توسط نســــــــــیم| |

قالب : بلاگفا